پرنده بودم اما در قفس گرفتار!

خداحافظ...نازنينم!

بدون شرح!

من  در گوشه ای از زندگی زندانی  هستم که نمی توانم  اروزهای خود را بر زبان بیاورم

 

 

آرزوهای که حتی نمی توانم در افکار خودم به ان بی اندیشم

 

 

من از جنسی هستم که توان این شکنجه ها را ندارم

 

 

من به گونه ای هستم که تحمل این درد را ندارم

 

 

من به گونه ای هستم که دیگر نمیخواهم به کسی بیندیشم

 

 

اصلا به چه بی اندیشم............

 

 

به بی مهری ها............

 

 

بی توجهی ها..........

 

 

یا...........

 

 

میخواهم دیگر خودم را ازر ندهم میخواهم ازاد زندگی کنم

 

آزاد آزاد



+نوشته شده در چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:,ساعت21:7توسط دل سپرده | |